پسرم بزرگ شده
سلام.مااومدیم.دوشنبه 2 اسفند 1390 مصادف با تولد بابایی، نیک آهنگ رو برای .... به بیمارستان بردیم.مامان برای جانش بمیره خبر نداشت که چه جنایتی قرار هست انجام بشه.ساعت 6 صبح رفتیم.یه اتاق به عزیز دلم دادن و یه پیراهن...تاساعت 8 که دکتراومد، حسابی باهاش بازی کردم و شیردادم.ساعت 8 دکتراومد و آمادش کردن برای جراحی.دل تو دلم نبود و کلی استرس داشتم و از طرفی هم نمیخواستم بهش ترس و استرس وارد کنم و مدام میخندیدم .و نازش میکردم...
نویسنده :
مامان نیک آهنگ
17:13