گل پسر مامان....

سلام.ما اومدیم.

دست خاله فاطمه درد نکنه که مودم همراهش و به ما داد که ببینیم سرعت نت بالا میره یا نه.یه مدتی هم دستمون میمونه و دیگه راحت راحت میتونم تا صبح به همه کارهام برسم و از دست سرعت پایین و هزینه ی تلفن اعصابم خرد نشه....

از گل پسریم بنویسم که : برای در اومدن دندوناش بیقراری میکنه... فداش بشم هرروز داره بیشتر شبیه من میشه.خوابش که عین خودمه.الان که 3 و 51 دقیقه هست بزور چشمهای نازشو رو هم گذاشته.بامن هم پای کامپی میشینه و ادام و در میاره و یهو میکوبه رو کیبورد.صبحها هم تا 12 ، 1 ظهر خوابه.البته از ده دقیقه به 5 صبح وعده های شیرشو فراموش نمیکنه. حدودا ده باری شیر میخوره.عین خودم شکمویه.فرنی و سوپ می خوره و امیدوارم این اشتهاش همیشگی باشه و بعدها مثل مامانش بدغذا نشه.هرروز باید با نیک آهنگ مامان بریم بیرون.تازگی ها تاکسی هم سوار میشیم و فروشگاه هم میریم. به همه چیز دست میزنه.موهامو میکشه.نازم میکنه.گوشوارمو میکشه.خیلی هواسش بمنه. عاشقانه نگاهم میکنه و حسابی دلبری میکنه.هفته پیش ، مراقب ازمون ارشد بودم.یه روز ، 2 و نیم تا 7 و نیم غروب با عمه و مامان بزرگیش موند و روز بعد هم با مامان خودم.حسابی سربلندم کرد.روز اول که تنهاش گذاشتمو اومدم پیشش، تندی اومد بغلمو دستش و دور گردنم حلقه زد.دلم می خواست گریه کنم که تنهاش گذاشتم.اما روز دوم بهتر بود.من هم خیالم راحت بود که پیش مامان خودمه.امسال باورود نیک آهنگ ماهم خونه دار شدیم.البته تو شهر هودم خریدیمو حالا حالاها نمی خوایم توش بشینیم.اما همینکه یه خونه از خودمون داریم واقعا خیالم راحت شد. پسر مامان آقاست.حسابی برام ناز میکنه.وقتی براش آواز میخونمو نازش میکنم، بعدش اون شروع به خوندن می کنه و برام آواز میخونه و نازم میکنه.

پیشی مامان ، سر ظهر و آخر شبها که بابایی رو میبینه حسابی خودشو لوس میکنه و با لبخندهاش دلربایی میکنه.بابایی هم کلی براش شعرهای خوب خوب می خونه و تنبک میزنه. پدر و پسر حسابی آهنگ میزنن و غش غش می خندن.