نیک آهنگ نیک آهنگ ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

نیک آهنگ

بدون عنوان

1390/10/19 4:08
249 بازدید
اشتراک گذاری

ماجراهای من و نیک آهنگم ....

تقریبا از یک هفته پیش قدرت بزاقیت فعال شده و آب دهن می ریزی.البته تا حدی که ازش بادکنک درست می کنی و جلوی لبت نگه میداری.از اینکه رو شونه ی من هم باشی و شونم و بخوری و با مزه صدا بدی احساس لذت می کنی.برای پسر گلم بگم که: دیروز متوجه یه قطره اشک رو گونت شدم.( الهییییی هیچوقت اشکهاتو نبینم ) آره پسر گلم.از بعد درد کشیدن برای واکسنت ویژگی های جدیدی بروز دادی.بیشتر ناز میکنی.بیشتر خودتو لوس میکنی.گویا میدونی بابایی داره میره سر کار ، اونموقع بیشتر میخندی و دل بری می کنی.تو ماشین می خوابی. قبل از خواب یه کوچولو شیر میخوری و بعد حسابی می خوابی.با من بازی می کنی....مامانو بغل میکنی و بوس میکنی.فقط رو شونه ی من می خوابی.غریبه ها رو که میبینی کمتر بیقراری میکنی.خلاصه حسابی منو مشغول کردی..

تازه ام سر کلاسهای مامانی حاضر میشی و شیطونی میکنی...

سه تا شاگرد دختر برای یه بعداز ظهر توی خونه داشتم.تا ساعت 4 حسابی شیر خوردی و بعد هم خوابیدی.بچه ها ساعت 4 و نیم اومدن.دل تو دلم نبود که بیدار بشی و بیقراری کنی.دلم نمیخواست بچه ها شاکی بشن که بچه کوچیک خانم معلم نذاشت درس گوش کنیم.نزدیک یک ربع به پنج بود که بیدار شدی.نازت دادم و پیش پیش کردم .تندی به خاله فاطمه مسج دادم که بعد کارش ،( ساعت 5 به بعد ) بیاد خونمون تا تو کلاسو به هم نزنی.خاله فاطمه هم زنگ زد و گفت میاد.همینکه قطع کردم تو خوابیدی و خیال من هم راحت شد.برای اینکه خاله فاطمه اذیت نشه و اگر قرار باشه بیاد ، فردا برای دوتا کلاسم بهتر بیاد، بهش مسج دادم که خوابیدی و امروز نیاد....اما فورا تو از خواب بیدار شدی و اینبار با شدت بیشتری بیقراری کردی. گویا میدونستی مامانی کلاس داره و نمیتونه زیاد نازت کنه.از طرفی هم روم نمیشد دوباره به خاله فاطمه بگم بیاد.با یه ترفندی آوردمت پیش شاگردها.خدارا شکردخترها از بچه کوچیک خوششون میاد و با دیدنت شروع  کردن به ناز کردنت.ساکت تو بغلم موندی و منهم تونستم به درس مسلط بشم و کلاسو بدست بگیرم.اما... شروع کردی به کله زدن و دهن بازکردن که یعنی من گشنمه و شیر میخوام.درس سوم رسیده بودم که تو این فاصله سوالهای درس دوم را که از بعاز ظهر برای چنین موقع هایی آماده کرده بودم به بچه ها دادمو گفتم به این سوالات جواب بدین.تندی رفتم تو اتاق و تو شروع کردی به شیر خوردن.برای اینکه بچه ها تو دلشون هم که شده از دستم شاکی نباشن یه شال بلند گذاشتم دورمو طوری لباسمو درست کردم که انگار تو فقط تو بغلمی.آروم اومدم پیش بچه ها و تشویقشون کردم که سوالات آسونه و با دقت جواب بدن.اما صدای با مزه مزه خوردن شیر تو باز هم جو کلاسو بهم زد. خدامیدونه چندبار من سرخ و سفید شدم.واقعا کار سختی بود.خودم میدونستم که ممکنه چنین مشکلاتی پیش بیاد اما برای اینکه روحیه ی خودم عوض بشه و شاگردهام نپرن و سراغ معلمهای دیگه نرن ، از هر ترفندی برای جلب رضایتشون و البته بیشتر ، جلب رضایت تو ، پسر گلم استفاده کردم که مبادا با وجود کلاس داشتن هام از تو غافل بشم.بالاخره تو خوابیدی و درست موقع اتمام رسیدن کلاس بیدار شدی و من خیالم راحت شد.بعد کلاس کلی بوست کردمو ازت تشکر کردم که با مامان همکاری کردی و تونستم کلاسمو برگزار کنم....

کلاس فردایی هم به همین منوال گذشت .با این تفاوت که بخاطر اجابت مزاج گل پسری ، نمیتونستم زیاد صندلیمو نزدیک بچه ها کنم.کلی هم حرص خوردم که بچه ها از کلاس راضی باشن و هر طوری بود اونها رو برای امتحان آماده کردم.نیم ساعت هم بیشتر از ساعت کلاسشون نگه داشتم که دیگه حرفی نباشه....

برنامه ی مراقبت امتحانات دانشگاه هم برای این ترم کنسل کردم.نیک آهنگ مامان ،.... من خودم نمی خواستم برم و ترجیح دادم پیش هم باشیم.خودم نمیخواستم تو این روزهایی که خیلی بمن احتیاج داری تنهات بزارم. ترم بعد که 8 ماهه میشی میتونی پیش مامان بزرگی بمونی و من برای دوهفته سر کارم برم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله فاطمه
19 دی 90 14:42
الهي چرا بهم باز زنگ نزدي كه بيام تعارف نكن تو كه مي دوني من عاشق كوچولوي خاله هستمبا من تعارف نداشته باش هر وقت لازم بود بهم بگو مطمئن باش حتما خودم رو مي رسونم ماماني فداكاررررررررررر
مامان آیهان جون
12 بهمن 90 18:54
مامانی معلومه حسابی سرت شلوغه، خیلی وقته نیستی
نوشين
17 بهمن 90 0:59
سلام تولد سه ماهگيت مبارك نيك اهنگ جونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیک آهنگ می باشد