ما اومدییییم.....

سلام.خیلی خیلی خوشحالم که کار به درست کردن وبلاگ نیک آهنگ، پسر گلم تو بلاگفا نکشید.من کلا تو وبلاگ درست کردن سریع هستم و تا الان ده تا وبلاگ تو موضوعات مختلف دارم ، اما اصلا دست و دلم نمی اومد که برای گل پسرم یه جای دیگه وبلاگ درست کنم.نیک اهنگ الان خوابیده.حمومش کردیم و بعد از اینکه یه دل سیر شیر خورد خوابید.دیشب خیلی بیقراری میکرد.گاز قطع شده بود و با یه بخاری برقی که بابایی آخر شب تهیه کرده بود تا صبح سر کردیم.نمیدونم از سرما بود یا از خوابیدن زیاد تو روز.واقعا خسته شده بودم.هر یکساعت بیدار میشدو باید نیم ساعت رو شونم تکونش میدادم تا میخوابید.پنج و نیم صبح بود که حسابی خوابید. پسر گلم بغلی شده و همه میگن «دیدین گفتیم انقدر بغلش نگیرین...» . اما من همش با خودم میگم وقتی بچه ای نیاز به در آغوش گرفتن داره ، چطور میشه ازش دریغ کرد.سعی میکنم موقع هایی که احساس میکنم الکی میخواد تو بغل باشه با شکلک در آوردن و حرف زدن باهاش یا تو کریر نشوندن، حواسشو پرت کنم تا کمتر اذیت بشیم.پسر گلم آقاس . خودش میدونه کی از بغل مامانش پایین بیاد.راستی من و پسری باهم صحبت میکنیم.یه بار خودش گفت : آ گوآ .آ گوآ.آگو... منم وقتی این کلمات رو میگم کلی ذوق میکنه و اونم شروع میکنه به حرف زدن و حسابی گوش دادن. موقعی هم که داره ویتامین میخوره، شربت و ته حلقش جمع میکنه و صدای قققق در میاره و با خیره شدن تو چشمهای من باهام حرف میزنه.دوشنبه هفته ی بعد نوبت دکتر داره تا بالاخره ختنه بشه.