کار...( عید نوروز 1390)
سردم می شود . با اینکه هوای بهاری شروع شده اما من صبحها سردم می شود . دلیلش را فشار پایین بودن و صبحانه نخوردن فرض کردم و هرروز یک آبمیوه ی آلبالوی بزرگ با بیکوییت می خوردم که این برای کارکنان هم تعجب آور بود . به بارداری کمی مشکوک بودم اما مطمئن نبودم بنابراین پشت گوش می انداختم. حالم اصلا خوب نبود . از سرما می لرزیدم. از محیط کارم نفرت داشتم و دلم برای تختخوابم تنگ شده بود . موقعیت کاری خوبی بود و صددر صد برای بعد هم می توانستم کار کنم و برای من که علاقه به کار و استقلال مالی داشتن داشتم خوشایند بود اما برایم خیلی سخت بود که بتوانم در این دو هفته دوام بیاورم و هرروز در دل می گفتم که آقای فلانی زودتر بیاید و مرا خلاص کند .
نویسنده :
مامان نیک آهنگ
2:32