نیک آهنگ نیک آهنگ ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

نیک آهنگ

کار...( عید نوروز 1390)

سردم می شود . با اینکه هوای بهاری شروع شده اما من صبحها سردم می شود . دلیلش را فشار پایین بودن و صبحانه نخوردن فرض کردم و هرروز یک آبمیوه ی آلبالوی بزرگ با بیکوییت می خوردم که این برای کارکنان هم تعجب آور بود . به بارداری کمی مشکوک بودم اما مطمئن نبودم بنابراین پشت گوش می انداختم. حالم اصلا خوب نبود . از سرما می لرزیدم. از محیط کارم نفرت داشتم و دلم برای تختخوابم تنگ شده بود . موقعیت کاری خوبی بود و صددر صد برای بعد هم می توانستم کار کنم و برای من که علاقه به کار و استقلال مالی داشتن داشتم خوشایند بود اما برایم خیلی سخت بود که بتوانم در این دو هفته دوام بیاورم و هرروز در دل می گفتم که آقای فلانی زودتر بیاید و مرا خلاص کند .
13 مرداد 1390

کار

تعطیلات تقویمی نوروز تمام شده . به در خواست یکی از آشنایان که برای دو هفته به مسافرت می رفت باید بجایش مدیریت بخشی از شرکت را به عهده می گرفتم. کارم این بود که گوشه ای می نشستم و اعمال و رفتار کارمندان را زیر نظر می گرفتم. کار سختی نبود و من هم از عهده ی کار بر می آمدم . اما نمیدانم چرا هر روز خسته تر از روز قبل بودم و با وجود استراحت به موقع داشتن نمی توانستم به راحتی سر کار حاضر شوم.از یک طرف خوشحال بودم که در کاری مشغولم و از طرفی بنیه ام را برای کار دو شیفت ناکافی می دیدم و این برای من و اطرافیانم که همیشه یک روحیه پر انرژی از من سراغ داشتند تعجب آور بود .
13 مرداد 1390

سلام...

این یادداشتها مال زمانی هست که من فهمیدم باردارمو تو داری تو وجود من رشد میکنی . اینا رو تو یه تقویم  نوشته بودم و حالا به وبلاگت انتقال میدم تا همه لحظات زندگیتو بدونی.
13 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیک آهنگ می باشد