نیک آهنگ نیک آهنگ ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

نیک آهنگ

31/1/90

تو این دوران خیلی احتیاج به محبت دارم. اگه کسی محلم نزاره و نازمو نکشه ازش دلخور میشم و اگه کسی هم بهم محبت کنه برای همیشه یادم میمونه.کمی ناراحتم. میدونم که بخاطر نی نی باید افکار منفی را از خودم دور کنم اما نمیتونم.بیحالم.حال غذا درست کردن رو ندارم و از اونجایی که خانوادم ازم کمی دورن نمیتونن هرروز بیان پیشم یا من برم اونجا. هر روز دارم ضعیف تر میشم . بابایی خیلی مواظبمه و مدام دورو برم می چرخه.
16 مرداد 1390

30/1/90

امروز با نی نیم رفتیم خونه یکی از دوستهای مهربونم. خیلی خوش گذشت . هی نازم می کردند. مامان هانیه جون برام آش ترش درست کرده بود که برام خیلی خیلی باارزش بود و این اولین آش ترش دوران بارداریم بود . ترب و ماهی شور هم بود . شادی جونم با ما بود . شاید محبتی که آدم از نزدیکانش انتظار داره ، غریبه ها به نحو احسنت انجامش میدن.آخه ما تو گیلان رسم داریم مادر شوهر یا خواهر شوهر برای عروسش آش ترش درست میکنه. اما عیبی ندار. بیچاره مامان بزرگی نمیتونه درست کنه و این اشکالی نداره. من و نی نیم کلی دوستا  خاله های مهربون دورو برمون هست که جای اونا رو پر میکنه. خاله هانیه دستت درد نکنه.آش خوشمزه ای بود.بووووس
16 مرداد 1390

29/1/90

خیلی خیلی حساس شده ام. از کوچکترین چیزی ناراحت می شوم. دعواگیر شده ام.فکر می کنم پسر است. زود واکنش نشان میدهم.الهی قوربون نی نی ام برم.
16 مرداد 1390

عید نوروز(1/1/1390)

امروز روز اول عید هست . رفتیم خونه بابابزرگ ( پدری ).بعداز ظهر هم رفتیم خونه ی اون یکی بابابزرگ. شب همه خونه مادربزرگ من جمع بودیم .خیلی خیلی خوش گذشت. هنوز نمیدونستم تو هم پیش مایی. خیلی غذا خوردم.اصلا سیر نمیشدم.همه اش میگفتم ، وای چه غذای خوشمزه ای . وای چه زیتون پرورده ای . آخرین نفر از سر سفره بلند شدم. تازه، چشم سیر نشده بود .
13 مرداد 1390

داری لگد میزنی ...

ساعت 3 و 23 دقیقه هست . بابایی خواب . دوروز بخاطر گرمای هوا مریض شده و ناز نازی . اما با اینحال ناز من و تو هم میکشه . دارم خاطراتتو مینویسم . لگد زدی و منو از حال و هوای اون موقع در آوردی و رسوندی به حال.
13 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیک آهنگ می باشد