هنوز نخوابیدم.استرس هم اصلا ندارم.منتظرم که صبح بشه و تو رو زودتر ببینم.امروز منو بابایی آخرین روزهای دونفری بودنمونو سپری کردیم.هردو خوشحالیم که تو بعداز نه ماه می خوای بیای پیشمون.مامان بزرگی و دایی نوید شب اومدن پیشمون تا فردا همراهمون باشن.از صبح هم همه زنگ میزنن و حرفهای دلنشین بهم می زننو برات آرزوی سلامتی می کنن.آزاده ، آتیه ، هانیه ، فاطمه ، نگین ، عمه زلیخا ، رزیتا ، عسل ...خلاصه همه زنگ زدن و جویای احوالمون شدن.کلی هم سفارش داریم که فردا موقع بدنیا اومدنت باید براشون آرزوی سلامتی و رسیدن به آرزوهاشون بکنیم.برای خاله نوشین (در حسرت مادر شدن ) دعا کنیم نی نی خوشگل بیاره.برای محدثه ( نی نی کوچولوی مریض ) دعا کنیم زود خوب بشه.خاله پروا...