ماجراهای نیک آهنگ من
ایشالله همتون نی نی دار میشین میفهمین من چی میگم.منی که شب تا صبح پای نت بودم حالا حتی نمیتونم دور از نیک آهنگ دستهامم بشورم.پسر خوشگلم بزودی یکماهه میشه و الان با من داره وبلاگشو بروز میکنه.از شیرین کاریهاش براتون بگم که یه روز اشکامو در آورد و کلی غصشو خوردم.زود بزود میان دیدن نیک آهنگ و گویا اون از همه مهمونها خوشش نمیاد چون همینکه میرن تا صبح بی قراری میکنه.البته اینها رو بهانه کرده بودو از مهربانی من و بابایی هم خبر داشت و دست به شیرین کاری زد.اونم شیرین کاری که منجر به دو بار دکتر بردنش شد.آقا کوچولو تا صبح گرسنه بود و هر یک ربع به یکربع یا نیم ساعت می خواست شیر بخوره و چنان با ولع زیاد شیر می خواست و می خورد که بنده دلم براش می سوخت و...
نویسنده :
مامان نیک آهنگ
9:54